نبض زندگی ما ، پارسانبض زندگی ما ، پارسا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

پارسا قشنگترین هدیه خدا

چند روزی که گذشت ....

سلام دوست جونا خوبیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد؟ ببخشید که دیر اومدم. این پست مربوط به هفته قبل و خاطراتی که از تاریخ 30 ام خرداد تا 3 تیر اتفاق افتاده هست ، ولی چون بیشتر عکسها توی دوربین خودم نبود چند روزی طول کشید تا به دستم برسه.  این چند روزه خیلی سرمون شلوغ بود چون غزلی (دختر خاله جون پارسا) با مامان و باباش از تهران اومده بودند ساری برای همین ما برای دیدن اونها ، خونه مامان صدیق می رفتیم. اونها سه شنبه صبح رسیدند  سه شنبه و چهار شنبه رو کامل  خونه مامان صدیق بودیم و با خاله جون اینا می نشستیم و صحبت می کردیم   ...
6 تير 1391

تلاش برای دل کندن از پوشک

وای که من چقدر خوشحالم چراااااااا ؟ خب معلومه دیگه واسه اینکه: جیگر مامان ، عشق مامان ، عمر مامان ، پسر با اراده مامان ، داره یک مرحله مهم دیگه از زندگی رو پشت سر میذاره. نفس من داره واسه خودش مرررررررررررررررد میشه و پوشک رو کنار میذاره. اولین بار دقیقاً 28 ام فروردین تلاش کرده بودم تا پوشک رو ازش بگیرم و حتی پیشاپیش براش جایزه هم خریده بودم ولی پارسا جون مقاومت کرد و همکاری نکرد و اون بار با شکست مواجه شدیم این دفعه تلاش ما از دوم خرداد شروع شد که پارسا دقیقاً 2 سال و 5 ماه و 10 روزش بود. با یک برنامه ریزی اساسی و تهیه جوایز و خوراکی های مورد علاق...
9 خرداد 1391